وقتی غزل ، چهار پاره می شود!
خسته ام... از این زندگی مسخره خسته ام... از دوست دارمت ها،از دوستت ندارم ها خسته ام!
دلم برای خودم تنگ شده... دلم برای یک خواب بی دغدغه بدون رویاهایت تنگ شده... رویاهایت که نه،کابوسهایت!
دست از سرم بردار! تو را به... دست از سرم بردار! دخترک از جانم چه می خواهی ؟!!
به چشم های سیاهم نگاه کن و بگو
کدام خسته تر از هم شدیم، ای بانو؟
منی که در تو شدم گُم شبیه یک کودک
تویی که چسب شدی بر دلم، توی زالو↓
تمام جان مرا می مکی و می خندی
به چشم های تر عاشقت، منِ هالو↓
که فکر می کند این قصه را کجا خوانده
که مرد هی نرسد به زنِ شبِ جادو
و مرد می خزد از خاطرات زن هر شب
شبیه یک مایونز روی جسم یک کاهو
به search توی دلِ یک زنِ شلوغ از هیچ
به «مِیل کردنِ» عشقش مدام در yahoo
و کشت قلب خودش را که عاشقش نشود
و تکه های دلش زیر تیغ یک چاقو
و خواست رد بشود از تمام عشقی که
عبور می کند از این جهانِ تو در تو
تمام شب به گذشته فرار می کرد و
میان عشق و لَجَن ، گیر کرده تا زانو
به پنجه های پلنگی که زخمی اش کرده
به چشم های قشنگی شبیه یک آهو
■ ■ ■
میان راه نشسته کسی کنارِ خودش
و بُغض می کشدش توی منجلابِ گلو
و زن که توی سرش حرفِ مرد می پیچید:
«کدام خسته تر از هم شدیم، ای بانو؟»
اینجا
در گمنام ترین نقطه ی زمین
گمنامترین مرد جهان در حال جان دادن است...
و در مقابل نیشخند هایت کم آورده!
دخترک باور کن،
دارم تمام می شوم...
امشب تمام می شوم از لحظه های تو
امشب شروع می شوی از انتهای من
«من» فکر می کند به تمام گذشته اش
تو فکر می کنی که تویی ابتدای من
آغاز می شود غزلم با صدای تو
«آغاز»! می شود غزلم با صدای تو
نه! پاره پاره های غزل،«چار پاره ام»
جان گیرد و طلوع کنم در نگاه تو؟!!
از شعرهای من به کجا می روی؟ کجا؟
از شعرهای مسخره ام کوچ می کنی
با هرچه فحش قافیه های مرا« گلم»!
در بیت های غم زده ام« پوچ» می کنی
تکرار خانه های بدون اتاق بود
شب های بی تو بودنِ بی حال،بعدِ تو
خوابِ اتاق خوابِ شب ادرارِ کودکی
مثل تمام آینه ها خسته از توام
مثل کلاغ در تهِ یک قصه ی سپید
داری تمام می کنی ام شکل یک حباب
یک عمر به دنبال پزشکی بودم