خواننده های خوش ذوق!
چند وقت پیش دوست عزیزم آقای «مهدی مقصودی» یه کامنت واسم گذاشته بود که به نظرم خیلی قشنگ اومد،به خاطر همین تصمیم گرفتم اونو به صورت یک پست جداگانه در اختیارتون بذارم!
همچنین برای تنوع کار قرارشد یه بخش «داستان کوتاه» هم به این وبلاگ اضافه بشه که زحمت گرد آوری داستان هارو یکی به عهده گرفته و قرارِ بهم بده.منتظر باشید!
چشم هايم را ميبندم.....
تصويرت را مي آورم در ذهن
تورا مجازي و بزرگتر از خودم ميبينم
انگار تو در فاصله ي كانوني ام هستي
اما اي كاش حقيقي بودي تا بغل ميگرفتمت
تصويرت را مي آورم در ذهن
ميبرم روي نمودار دلم
ما همديگر را تنها در يك نقطه قطع ميكنيم
اما اي كاش پوشاي هم بوديم نه يك به يك
تصويرت را مي آورم در ذهن
ميبرم به جدول تناوبي ذهنم
هر دو در يك دوره ايم
اما اي كاش گروهمان هم يكي بود
تصويرت را مي آورم در ذهن
ميبرم روي ژل الكتروفورز
هر دو مثبت هستيم
اما اي كاش در يك نوار ژل بوديم
چشم هايم را باز ميكنم........آه........باز هم مثل
استوا باراني است!!!

یک عمر به دنبال پزشکی بودم